الان اومدم دیدم یه ثبت موقت به تاریخ ۱۹ مهر رو وبلاگمه،با عنوانی که در بالا میبینید!

ولی الان در اصل سوم بهمنه!

یعنی اون روز یا شب چی میخواستم بنویسم؟!هه،لابد حرفهایی مثل حرفهای امشب که چه خوب که اینجا هست و فلان و بهمان،خوشحال بودم یا ناراحت؟!نمیدونم،شاید دلم از دست کسی یا کسانی گرفته بوده.

هر چی که بوده نمیدونم چرا هیچی توش نیست،جز یک شهر ،که دل منه،دلی که مهربونه و از بد حادثه تو سیاره ای افتاده که مهربونی و نیت انسانی بد قلمداد میشه،یه شهر که دل منه و روی گسل زله های بدی افتاده!!

دیروز یکی بهم پیام داد که فلانی حلالم کن تو به من کمک کردی ولی من پشت سرت پیش چهار نفر دیگه گفتم!الان پشیمونمو و رفتم بهشون گفتم که خطا کردم،منو ببخش!

جالبتر اینجاست که من این مخاطبم رو ادم مظلومی تصور میکردم!یعنی الان که اومده و حلالیت گرفته و به خیال خودش وجدانش راحت شده،منم باید بگم مشکلی نیست؟!

یعنی باید همین الکی مهربونی که هستم بمونم؟!

چقدر از فردایی که قراره با ادما مثل خودشون سرد و بیروح رفتار کنم میترسم.ولی مگه چاره دیگه ای هم هست؟!

راستی آیا واقعا ادمی موجودی اجتماعی است؟!یا این هم طنزی دیگر است ؟!و اگر بله چرا در هیچ اجتماعی صلح برقرار نیست،چرا ادمها مجموعه ای از تنهایان هستند؟!

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست!

الان ,یعنی ,ای ,ولی ,مثل ,چی ,گسل زله ,روی گسل ,و به ,به خیال ,خودش وجدانش

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

منجنیق حوالی مفهوم خلاقیت , تعریف خلاقیت , تکنیک های خلاقیت , تمرین خلاقیت lofdenjex2020 کتابخانه عمومی شهید مطهری مهریز . مطالب اینترنتی مقاله و تحقیق جدید خاطرات دری وری کودکانه های کتابخانه عمومی فتح المبین وبگاه شخصی محمد عنبرسوز